عالم و آدم

رویای نیکبختی انسان | یادداشت های یک جستجوگر

عالم و آدم

رویای نیکبختی انسان | یادداشت های یک جستجوگر

ادب

شنبه, ۵ تیر ۱۳۸۹، ۱۱:۲۲ ق.ظ
تقدیم به شاه نجف

مرد از درگاه حرم عقب عقب بیرون می آمد وزیر لب چیزی زمزمه می کرد و پیوسته بارگاه طلایی را تعظیم می نمود. در این ادب بود که ناگهان جیغ گریآلود کودکی از پشت سرش بلند شد. برگشت و کودکی را دید که پایش را لگد کرده بود.بر سر کودک دستی کشید وشرمنده به جانب حرم نگاهی انداخت و از آن پس هرگز عقب عقب کسی را احترام نکرد.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۴/۰۵
م ح ش

نظرات  (۵)

http://www.kkkkkaaaalllaam.mihanblog.com/

سلام
آدرس بلاگ جدیدم. هرچند هنوز به طور جدی شروع به کا رنکرده است. گفته بودید خبرتان کنم.
در پناه حق
راستی لطفا آدرس قدیمی را با این آدرس جدید عوض کنید، سپاس.
متن درخور تاملی است...
احترام عقب عقب!!!
سلام دوست من
مثل همیشه عالی و قابل تحسین
بعد از یه غیبت طولانی مدت برگشتم
خوشحال میشم با نظراتتون تنهام نزارید
منتظر قدوم پر مهرتون هستم
صنم و سیدمجیب نمیگویند!

شاید...

مرد از درگاه حرم عقب عقب بیرون می آمد و..........وشرمنده به جانب حرم نگاهی انداخت و گفت:هواسم نبود،به آقاهم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.