عالم و آدم

رویای نیکبختی انسان | یادداشت های یک جستجوگر

عالم و آدم

رویای نیکبختی انسان | یادداشت های یک جستجوگر

قبض روح

يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۸۸، ۰۱:۱۵ ب.ظ
احساس دلمردگی داشتم. می فهمی چی می گم؟ یه جور بی رمقی روحی. حوصله هیچ چیز رو نداشتم. هیچ چیز واقعا برام جذاب نبود. ای خدا ! با همه بد اخلاق بودم. روز مسخره ای بود. نمی دونم چرا یهو اینجوری می شم؟ واقعا دلم می خواد بدونم. فکر می کنی یه روانشناس بتونه کمکم کنه؟ فکر می کنی مربوط به بچه گی هامه؟ نه، هیچ مشکلی پیش نیومده بود.غیر از قضیه همون سوسکه ! کدوم؟ همون که گفتم صبح زیر تختم پیدا کردم. نه، مرده بود. فکرش رو بکن. احتمالا تمام شب داشته جون می داده...ولش کن حالا سوسکه رو. داشتم از خودم می گفتم؛ همین جور الکی روانم گه مرغی بود تمام روز!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۱۲/۱۶
م ح ش

نظرات  (۴)

گه مرغ،گه مرغ،گه گه گه مرغ،خیلی آشناس مثل بوی پهن برای یه دهاتی،تا حالا شده یه چیز رو انقدر تجربه کنی که اگه نباشه احساس کمبود کنی،کمبود برام اوردن.گذاشتم تو تاقچه.از روی تاقچه افتاد.شکست گه مرغی شد.مرغ دلم ریده بود. نزدیک طرز فکرم. تاقچه دل پرشده.این به کسی نگفتم! حالا تو بگو من کیم؟
:))
thinking
سلام
روانشناس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ استغفار کن تا دیر نشده، اینها از علوم انسانی ظاله درس گرفتنااااااا
سلام
بروزم با
گذشته یا حال برای تورجان

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.