ایتالو کالوینو داستان کوتاه ی دارد با عنوان همبستگی که قصه آدمی ست که نیمه شب در حال پرسه زدن در خیابان متوجه ور رفتن عده ای به در یک انبار می شود. می رود کمکشان وحسابی همراهی شان می کند. بعد می فرستندش برود سر کوچه سروگوشی آب بدهد. می رود سرکوچه وهمینجوری قاطی مردمی می شود که به دنبال دزدها هستند. کمکشان می کند و بعد دوباره اتفاقی وارد جمع دزدها می شود و این بارموقع فرار زمین می خورد ووقتی پا می شود خودش را درمیان مردمی می بیند که دارند دزدها را دنبال می کنند و دوباره با انگیزه تمام دنبال دزدها می کند. خلاصه هی جا عوض می کند واتفاقا هردو جا خیلی خوب وبا همدلی تمام حق همراهی را در قول وفعل به جا می آورد...من فکر می کنم این یک داستان سیاسی است! شما چطور؟