عالم و آدم

رویای نیکبختی انسان | یادداشت های یک جستجوگر

عالم و آدم

رویای نیکبختی انسان | یادداشت های یک جستجوگر



خسته تر از من کسی را نمی یابی
...من از جنگ با دل خویش برمی گردم...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۸۹ ، ۱۲:۴۷
م ح ش
مرا نکش...به خدا، من سوسک بودن خود را انتخاب نکرده بودم!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۸۹ ، ۰۰:۰۶
م ح ش
هر جور که دلتان خواست زندگی کنید شاید شما بعدها بتوانید برای اصلاح امروز به گذشته برگردید.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۸۹ ، ۱۲:۳۸
م ح ش
برانگیخته شدن دربرابر ظلمی که به شما شده است بد نیست به شرط آنکه قدرت دفاع را از شما نگیرد!
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۸۹ ، ۱۰:۴۱
م ح ش
جوان به آرزویی که سال ها در دل پرورده بود دست یافت اما همان دم مرگ او را به کام کشید.آرزو بر جوان دل سوزاند و با نفرت به مرگ نگاه کرد اما جوان که چشمش به سرای جاودان باز شده بود آرزوی گذشته اش را حقیر یافت و در مرگ به دیده شکر می نگریست!
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۸۹ ، ۱۳:۲۳
م ح ش
لطفا بهم روحیه بده!
نه.
چرا؟
چون تو من رو داری!
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۸۹ ، ۲۳:۵۸
م ح ش
از یک چیز عشق متنفرم؛ دروغ هایی که به خاطرش گفته می شود...
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۸۹ ، ۲۳:۵۸
م ح ش
همه چیز را
تمام کردیم
...
وبعد از مدت ها که عقده بازیگوشی
فرصت بزرگ شدن را
از من گرفته بود
دل به وسوسه دادم
و خرد را گذاشتم یک چند روز تماشا کند
تا وقتی برمی گردد این بار مقتدرانه حکم براند.
همه چیز را تمام کردم
با خودم
همه چیز را
تمام
کردم با همه چیز تکلیفم را روشن
همه چیز را تمام وپل های برگشتن به جهنم را
خراب کردم...پس از آن که همه چیز را خراب کردم
و عقده بازیگوشی از سربه در...
خرد نیمه جان...
و خاطره آه های ناتمام
در سرزمینی دور که مردمش نزدیک می نمودند از فرط دوری
و زبانشان تشنه بود
بی آنکه رمقی در پایشان مانده باشد...
در جست و جوی آب..
سراب نوش جان مردم مست..
زنگ مدام زمزمه هایمان در گوش
همه چیز را..
حسرت گنگ
و بازی سنگین کودکی که..که..
تمام شد!



پ. به خاطر این مطلب از همه کسانی آن را خواندند عذر می خوام.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۸۹ ، ۲۳:۱۱
م ح ش
مفتی شهر به مردمی که به اشتباهات پزشکان شهر معترض بودند گفت:پزشکی بی شک حرفه ای مقدس است زیرا پزشکان اگر وسیله ای برای تحقق شفای الاهی نباشند ابزاری در دست ملک مقرب خدا عزرائیل هستند وهیچ طبابتی جز در یکی از این دو صورت نخواهد بود..پس از خدا بترسید واعتراض نکنید.یکی از پای منبر فریاد کرد: بسیار خب! ما به این حرفه مقدس اعتراضی نداریم اما آیا رواست که آن ها خدمت عزرائیل بکنند و دستمزد از ما بگیرند؟
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۸۹ ، ۱۰:۱۴
م ح ش
ببخشید آقا شما چرا وقتی باهاتون حرف می زنم من رو نگاه نمی کنید؟
ببخشید خانم. برای اینکه حواسم فقط به حرفهاتون باشه نه به خودتون!
خب چرا وقتی خودتون حرف می زنید باز هم به من نگاه نمی کنین؟
خب برای اینکه شما هم حواستون به حرفهام باشه نه به خودتون!
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۸۹ ، ۲۱:۰۰
م ح ش