1. نمی خواهم تو را فراموش کنم ولی آنیزه ، ما باید پاک باشیم. ما باید عشق خود را برای ابدیت ذخیره کنیم آن را با سایر صفات نیک زندگی مخلوط کنیم یعنی با غم و درد ، با فدا کاری با خود مرگ یعنی با خود خداوند...صفحه 124
2.یک کشیش جوان که مادر خود زندگی می کند دچار عشق یک زن تنها شده است و هر شب دزدانه به ملاقاتش می رود. مادر باخبر می شود واز او قول می گیرد که خود و آن زن را از این آلودگی نجات دهد. کشیش یک روز تمام را در کشمکش های درونی می گذراند اما درست وقتی که تصور می کند آن شب را تاب خواهد آورد خبر می شود که حال معشوقه اش وخیم است. به حکم وجدان برای احوال پرسی یک بار دیگر پا به خانه زن می گذارد اما این بار با تهدید زن به رسوایی در مراسم روز بعد کلیسا روبرو می شود . کشیش به خانه بر می گردد و شب را در برزخ ترس از رسوایی به صبح می رساند. صبح مادرش را در جریان می گذارد و به کلیسا می رود. اینجا به بعد را باید حتما خودتان بخوانید فقط محض اینکه کنجکاویتان را کور کرده باشم این را هم بگویم که زن کوتاه می آید وکشیش از هول و ولای آن چند ساعت حساس می رهد اما مادر زیر بار وحشت از رسوایی فرزندش جان می دهد.
3.تا آنجا که یاددارم این تنها کتابی است که از
گاتزیا دلددا نویسنده ایتالیایی خوانده ام کمی در توصیفات خسته کننده است که اگر به شیوه من بخوانید با آن هم مشکلی ندارید. توصیف حالات درونی هم آن قدر که برای یک داستان 140 صفحه ای مناسب باشد قانع کننده است. همه داستان در دو روز اتفاق می افتد .