ادب
شنبه, ۵ تیر ۱۳۸۹، ۱۱:۲۲ ق.ظ
تقدیم به شاه نجف
مرد از درگاه حرم عقب عقب بیرون می آمد وزیر لب چیزی زمزمه می کرد و پیوسته بارگاه طلایی را تعظیم می نمود. در این ادب بود که ناگهان جیغ گریآلود کودکی از پشت سرش بلند شد. برگشت و کودکی را دید که پایش را لگد کرده بود.بر سر کودک دستی کشید وشرمنده به جانب حرم نگاهی انداخت و از آن پس هرگز عقب عقب کسی را احترام نکرد.
مرد از درگاه حرم عقب عقب بیرون می آمد وزیر لب چیزی زمزمه می کرد و پیوسته بارگاه طلایی را تعظیم می نمود. در این ادب بود که ناگهان جیغ گریآلود کودکی از پشت سرش بلند شد. برگشت و کودکی را دید که پایش را لگد کرده بود.بر سر کودک دستی کشید وشرمنده به جانب حرم نگاهی انداخت و از آن پس هرگز عقب عقب کسی را احترام نکرد.
۸۹/۰۴/۰۵
سلام
آدرس بلاگ جدیدم. هرچند هنوز به طور جدی شروع به کا رنکرده است. گفته بودید خبرتان کنم.
در پناه حق