در رثای ادبیات داستانی
هر وقت که خبرهای سینمایی اوج می گیرد دل من غصه دار ادبیات داستانی می شود. با آن که ادبیات داستانی در دنیا یک جورایی مادر سینما حساب می شود و حالاها هم بسیاری از شاهکارهای سینما کارهای اقتباسی از شاهکارهای ادبی هستند اما اینجا کسی دلش به حال این مادر پیر نمی سوزد. گه گاهی البته چیزی منتشر می شود یا زیر سایه سیاست اتفاقاتی می افتد یا هیاهویی به پا می شود اما رونقی که شایسته اش باشد ادبیات را فرا نمی گیرد. شاید دلیلش هم واقعا همین باشد که برای رونق داستان باید داستان خوان داشت و برای داستان خواندن لازم است کتاب خواند! و چون ما کلا با کتاب خواندن میانه ای نداریم با داستان هم!
به هر حال وضع سالهاست که همین است و در دور نماها هم چیزی پیدا نیست. البته نه اینکه حالا چون ملت داستان نمی خوانند حتما ما از قافله عقب مانده باشیم و دیگر کن فیکون می شود. نه. اتفاقا از بعضی جهات فعلا به نفع مان هم هست با این فضای فلسفی آلوده سنت داستان نویسی ما.
اما خب دل است دیگر . گاهی برای ادبیات می سوزد.