قسمتی از
آخرین مطلب وبلاگ آقای زائری را می آورم در پست خودم چون از این نزدیک تر به آن چه خود در ذهن داشتم دربین گفته ها نیافتم(گفتم نزدیک ترین و نه کاملا منطبق):
حالا چه باید کرد؟
ما چه باید کرد؟ جواب کوتاهش این است که: نخست باید برای ایجاد فضای آرام و طبیعی در کشور کوشید و برای حاکمیت قانون و تقویت جایگاه رهبری تلاش کرد. من نیز بسیار حرف و شکایت دارم اما در تمام این روزها فکر میکردم گفتنش به سود کیست؟ مطالبی که در تظاهرات اخیر مطرح میشد بسیارش چیزهایی بود که سالهای گذشته نوشته و فریاد کردهبودم و اگر این شرایط نبود خود در صف اول تظاهرات فریاد میزدم اما میدیدم در این شرایط «کلمة حق یُراد بها الباطل» میشود و نتیجهای جز خشنودی دشمن ندارد. بهطور خلاصه...
باید کار را به کاردان سپرد و زمام مدیریت امور گوناگون را به دست حضرت عاقلان داد (نقل کلام مبارک امیرمؤمنان است علیهالسلام در غُرر که؛ یستدل علی ادبار الدول باربع...) و مگر مبنای اساسی ولایتفقیه و تقلید از مراجع غیر از علم و آگاهی است و کاش بر این اساس درخشان و بینظیر و این تمرکز ارزشمند اسلام بر علم و فهم تأمل میشد و شرح میگردید و فهمیده میشد... و جواب مفصلش از دید من اینکه:
در کوتاه مدت:
ـ برکناری بعضی مسئولان میانی مانند آقای [...] و مهندس [...].
ـ تغییر اعضای [...] و حضور چهرههای جوان و فقهای نواندیش.
ـ تغییر بعضی از ائمه جمعه.
ـ بازگرداندن بعضی مدیران صالح و خوشنام دهههای گذشته.
ـ تغییر روش جدی صداوسیما.
ـ تغییر ادبیات و مشی دکتر احمدینژاد.
ـ ارائه خدمات عینی و ملموس و سریع در حوزههای اجتماعی و اقتصادی.
در میان مدت:
ـ بسترسازی برای آزادیهای گسترده اجتماعی.
ـ اجرای بعضی مطالبات که در برنامههای کاندیداها ذکر شده بود مثل توجه بیشتر به اقوام و اقلیتها.
ـ برنامهریزی وسیع برای تفاهم و محبت ملی و تصحیح تصوری که از رهبری و روحانیت و بسیج برای برخی ایجاد شده از یک طرف و تصوری که به عنوان آشوبگران و اوباش و اخلالگران از کلیت معترضین به وجود آمده و در نتیجه نوعی فضای دوقطبی خطرناک و مسموم را شکل داده است.
در دراز مدت:
ـ برنامهریزی برای تربیت نیروی انسانی.
ـ سرمایهگذاری در حوزههای تربیت رسانهای و تربیت آموزشی و توجه جدی به آموزشوپرورش.
ـ دخالت کمتر روحانیت در امور اجرایی و مسئولیتهای سیاسی.
به این ترتیب نظام از یکطرف از کلیت موضع خود عدول نکرده و ضعف نشان نمیدهد و از طرف دیگر به مردم میگوید: صدای اعتراض شما شنیده شد و حق شماست که تغییر و تحولی جدی در سطوح مختلف شاهد باشید.
این پوستاندازی و خانهتکانی بعد از سی سال یک ضرورت است و خواسته بسیاری از مردم حتی کسانیکه به خیابانها نیامدهاند. فراوانند کسانیکه به آقای احمدینژاد هم رای دادهاند اما بر همین موضعند لیکن اعتراض علنی نمیکنند برای اینکه از سوءاستفاده دشمن میترسند همانطور که بسیارند کسانیکه در جمع معترضین به خیابان آمدهاند لیکن راهحلی جز زیر سقف نظام اسلامی و ولایتفقیه نمیخواهند. و البته فرصت برای همین راهحلها هم چندان طولانی نیست. این مریض خسته هنوز قابل مداواست اما اگر بازهم به او توجه نشود و درمانهای اورژانسی انجام نشود و خون به جسم او نرسد معلوم نیست چه بر سرش خواهد آمد. و ضرورتاً از یک انقلاب سخن نمیگویم. من معتقدم چنانکه مقاممعظمرهبری همیشه فرمودهاند خطر بیاعتنایی و دلسردی و بیتفاوتی مردم کمتر از کودتا و انقلاب نیست.
اگر مردم ببینند کسی به افکار عمومی اعتنا نمیکند و به رأی آنان توجه ندارد احساس توهین میکنند. اگر این دوره مثلاً رئیسجمهوری دوباره آقای مشایی را بهعنوان معاون خود منصوب کند و آقای کردان را دوباره به مجلس معرفی نماید و دوباره... چه حالی خواهند داشت؟
طبیعی است که بخشی از فکرها و راهحلها را هم به دلایل [...] ذکر نکردهام و البته معلوم است که گفتن و نگفتنش فایدهای ندارد. متأسفانه معمولاً کسانیکه کاری به دست دارند اساساً معتقدند مشکلی وجود ندارد که حل بخواهد و کسانی هم که مشکل را درک میکنند دستشان به جایی نمیرسد، پس قصه همان است که گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست... آنچه البته به جایی نرسد فریاد است...
این ظرفیت جوان و پرجوش و خروش مگر در خانه روزنامهنگاران جوان مدیریت نمیشد؟ با همین نماد سبز؟ اولین نشریه الکترونیک ایران؟ همین شعارها و... مگر همین ظرفیت عظیم در خدمت نظام و در زیر سقف قانوناساسی و ولایتفقیه نبود؟ مگر چه مطالبهای داشت؟ برخی از همین مدعیان امروز چه کردند؟ توی دادگاه به من میگفتند بگو توطئه دشمن بوده! و خودت را خلاص کن... بگذریم...
اما بخش دوم این مطلب مربوط است به نکاتی که دوستان در کامنتها اشاره کرده یا نظر دادهاند و بدون ترتیب و ذکر سؤالها به آنها میپردازم و دیدگاه خودم را مینویسم.
امام راحل یک مبنای روشن به همه ما دادند و آن اینکه هر وقت دشمن از شما خشنود شد بفهمید خطا کردهاید... امروز بهراحتی میتوان فهمید دشمنان ایران و انقلاباسلامی از چه چیزی راضیاند و از چه چیزی ناخشنود میشوند. حجم غیرعادی پوشش خبری قضایای ایران و موضعی مثل اینکه انقلاب به پایان رسیده و کودتا شده و ولایتفقیه خاتمه یافته و ایده امامخمینی بعد از سی سال شکست خورده چه معنایی دارد؟ نوع پوشش خبری سیانان و... چنان است که گویی جنگ جهانی سوم رخ داده! این غریب نیست؟
هرکسی موضع میگیرد و حرف میزند باید این را بفهمد و تشخیص دهد. وهرچه مسئولیت او بیشتر، حساسیت شرایطش بیشتر.