عالم و آدم

رویای نیکبختی انسان | یادداشت های یک جستجوگر

عالم و آدم

رویای نیکبختی انسان | یادداشت های یک جستجوگر

این میثاق من است

سه شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۸۹، ۱۱:۴۰ ب.ظ
محمد جان چند دقیقه دیگر زنگ می زنی که از من درباره نوشتن میثاق نامه دانشجویان قم با رهبری مشورت کنی و نمی خواهی درباره لزوم یا عدم لزوم این کار و اینکه این کار من وتو هست یا نه چیزی بشنوی. می خواهی متنش را برایت بنویسم قبول نمی کنم. می خواهی بدانی خوب است توی چه وادی باشد تا خودتان بنویسید.ولی من می دانم آنچه من می پسندم که با رهبر انقلاب درباره خودمان ودرباره دانشجو ودرباره بقیه بگویم تو را راضی نمی کند. تو می خواهی فریاد بزنی و دل سید را به خیال خودت قرص کنی از پشتیبانی دوستانت اما این پشت مرا می لرزاند. می دانم که سید به بودن یا نبودن ما در میدان کاری ندارد و وظیفه خودش را انجام می دهد اما مرا می ترساند از این که در منظر ملائک و اولیای خدا در کنار اهل کوفه زمان حسین قرار بگیریم. می دانم که دوست داری خودتان را نشان بدهید وبگویید که زنده اید و آماده اید و...ولی من می دانم که ما نیستیم. ما آنجور که حتی خود سید می خواهد وبارها گفته است نیستیم. می پرسی یعنی چی؟چه باید می کردیم؟ تو می دانی محمد.می دانی و من می دانم که اگر برگردی و در سکوت فارغ از هیاهوی این روزها و به دور از دغدغه استقبال درباره اش فکر کنی خواهی دید که حتی از یادآوری همه آنچه که از ما خواسته اند ناتوانی. دست هایمان حتی از آنچه خود سید سعی کرده است یادمان بدهد خالی است. عزیزم! من گذاشته ام که میثاقم را با خون امضا کنم اما قبل از آن سر به کاری مشغول می کنم که حقیقتا سید را در این مسیر دشوار که تاریخ را رقم می زند یاری کنم.
مرا ببخش!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۷/۱۳
م ح ش

نظرات  (۵)

سلام
آیا به همه این حرفهایی که زدید اعتقاد دارید؟
من از رگبار هذیان در تب پاییز می ترسم
ازین اسطوره های از تــهی لبریز می ترسم

منظورم ابدا به شما نیست، به امثال محمد جانتان است...

منظورم این است که رد شادی این روزهایم جایی برای زمزمه مداوم این شعر در حد حفظ شدن همه ی رفقا مانده

برایم آن قدر از گزمه های شهر شـب گفتند
کزین همسایگان از سایه ی خود نیز می ترسم
حقیقت واژه ی تلخی است در قاموس ناپاکان

من از طعم حقیقت های حلق آویز می ترسم...
اگه مرد هستین یه کاری بکنین، آیه یاس خوندن مردی نیست. منو یاد کارتن سفرهای گالیور انداختین و اون شخصیت منفی قصه. اصلا جناب سید عزیز نیازی به آدمای مایوس نداره.
من اما اعتقاد دارم که خیلی از کارهای انجام شده وظیفه درست و اصیل و اصلی نبوده و چشم به این شور و هووراها داشته و تا کارهایی که مثلا آیت الله خمینی با اعتقاد انجام می دادن (که نتیجه اش چه درست و کامل یا اشتباه بوده) خیلی فرق داشته و هنوز دارد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.