عالم و آدم

رویای نیکبختی انسان | یادداشت های یک جستجوگر

عالم و آدم

رویای نیکبختی انسان | یادداشت های یک جستجوگر

فرار

چهارشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۸۸، ۰۱:۵۱ ب.ظ

جیغ می کشد و در می رود.این بار بدون معطلی از خونه می پرم بیرون.باید بگیرمش.این دفعه چهارم پنجمش است که این کار رو می کند و مو به تن مهسا سیخ می شود.از پنجره آشپزخونه که مماس کوچه است و یک نمه لایش باز است کله اش را می کند تو و جیغ می کشد.می دونم بچه باید باشد.می دونم از همسایه های دور وبرمان نیست.باید از یکی دو تا خونه ای باشد که توی بن بست کنار مسجد اند.وقتی هم که فرار می کند می پرد توی کوچه و تا من بیایم کوچه را وارسی کنم.شش بار رفته توی خونه و اومده بیرون.در را که باز کردم دیدمش.روی زمین ولو شده بود و داشت خودش را جمع و جور می کرد.یک دست به زانو لنگ لنگان خودش را کشاند توی کوچه پشت مسجد.می ایستم که برود.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۱۱/۱۴
م ح ش

نظرات  (۲)

۱۶ بهمن ۸۸ ، ۰۱:۳۰ علامه قرتی!
شیخنا!
چه بگویم؟! داستان کودکی همه ما را گفتی!
از شیوه نگارش شما خوشم اومد واقعا مطالب را به گونه ای بازگو می کنید که گویی همه را مشاهده می کنم.
موفق باشید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.