چشمهایش
پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۸۸، ۰۳:۴۶ ب.ظ
در 28 سالگی ناگهان چشم های زیبای دختری همسن وسال خودش را که وقت بازگشتن از دبستان دیده بود به یاد آورد. آن روزها کسی در درونش او را از خیره شدن به چشم ها بازنمی داشت و تا مادر دخترک دست او را نکشید ونبرد تماشایشان کرد و وقتی به خانه رسید چشم ها را نقاشی کرد وجایی که بعدها نتوانست به یاد بیاورد که کجاست پنهان کرد و دیگر به آنها فکر نکرد. در 28 سالگی دفترچه هزار برگی خرید وبه خانه رفت...
۸۸/۱۰/۲۴
اول مراتب تعجب و ذوق خودم از اینکه شما قبل از نوشته من این رو نوشتید به قدر مکفی ابراز می کنم :)
بعد هم که امان از بچگی ها، ولی گمونم از همون بچگی هم عجیب بودید...
یه چیز دیگه این جمله تو صفحه نظرات رو خودتون نوشتید؟!
نظرهای ناشناس اگر نیاز به پاسخ داشته باشند کلا حذف می شوند!
این دیگه چه مدل دیکتاتوریه؟!
بعد جسارتا یه چیز دیگه علاوه بر اون دیگه قبلی! فید وبلاگتون هنوز هم فقط عنوان مطلبتون رو نشون میده، یعنی قابل تغییر به عنوان و متن نیست؟