عالم و آدم

رویای نیکبختی انسان | یادداشت های یک جستجوگر

عالم و آدم

رویای نیکبختی انسان | یادداشت های یک جستجوگر

زندگی

جمعه, ۱۵ آبان ۱۳۸۸، ۰۱:۵۶ ب.ظ

زن ومرد نشسته بودند کنار هم روی خاک های نرم کویر و تا دور دست ها هیچ چیز پیدا نبود.
با هم قهر نبودند اما نه چیزی می گفتند و نه حتا به هم نگاه می کردند و هر دو چشم دوخته بودند به ترکیب غریب نیلی خاکی دنیا.مرد که خسته شد پاشد .زن خسته نشده بود ولی پا شد و همراه مرد راهی را که آمده بودند برگشتند...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۸/۱۵
م ح ش

نظرات  (۲)

بله...همه برمیگردند بالاخره..
۲۳ آبان ۸۸ ، ۱۴:۱۶ همزاد تیشتر
درود دوست گرامی... هم داستان زیبا و پرمعنایی بود هم عکس زیبایی که انگار ویژه برای این داستان گرفته باشند... راستی پوزش می خواهم که هنوز فرصتی نشده تا پیوست تارنگارتان را در تیشتر بگذارم... این از ناسپاسی نبوده و به زودی این کار انجام خواهد شد... با آرزوی پیروزی و سرافرازی... بدرود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.