خاطره های جالبی دارد. قسمت هایی خواندم که به شاه و فردید و شاملو ربط داشت.
محمدرضا شاه در اوایل سلطنت جمعی درست کرده بود که برایش درباره تاریخ و ادبیات حرف بزنند. نراقی نقل می کند که این رویه عوض شد و جایش را همنشینی با افراد لوده گرفت.
فعالیت های فرهنگی درباره خصوصا فرح هم در گوشه و کنار خاطراتش هست. مثلا کمکی که فرح می خواست به شاملو بکند و او را بیاورد به دانشگاه ولی اعتیاد شاملو و تحصیلات ناتمامش مانع بود. می گوید شاملو از ده جا پول می گرفت برای یک پروژه (فرهنگ کوچه) و وقتی از درباره ناامید شد بد و بیراه گفت. در جلسه ای که نراقی با تخصیص بودجه به شاملو مخالفت می کرده، سید حسین نصر از زیر میز به پای او می زده که مخالفت نکن، فرح به این کار اصرار دارد.
فردید هم ظاهرا تا قبل از انقلاب به اسلام بد و بیراه می گفته و ناگهان به انقلاب و اسلام رو کرد و دوستان سابقش که وابسته به پهلوی بودند او را ترک کردند. نراقی به شدت بد از فردید می گوید و البته خالی از حقیقت نیست اما همه حقیقت هم نیست. در جایی اذعان می کند که اطلاعات خوبی داشت اما انسجام نداشت افکارش. البته در مورد فردید مهم ترین مشکلش به نظرم می رسد همین بود که فردید نمی نوشت و فقط سخنرانی می کرد و در سخنرانی اش هم سعی نداشت منظم حرف بزند. در هیچ چارچوبی نمی گنجید و این اندازه چارچوب گریزی قطعا پسندیده نیست بلکه در آن بوی راحت طلبی به مشام می رسد. البته کسی که اطلاعات بیشتر و گسترده تر و دیدگاه انتقادی عمیق تری دارد برایش سخت تر است که در چارچوبی که دیگران انس دارند حرف بزند. من از این دوستان دارم؛ که از قضا به فردید هم ارادت دارند. یک ویژگی این افراد این است که برای بار اول حجم اطلاعات خاصشان و نگاه خلاف مشهورات مخاطب را سر شوق می آرود اما به تدریج پراکنده گویی و قطعیت و قاطعیت ستیزه جویانه ای که از خود نشان می دهند آزاردهنده می شود.
نراقی جامعه شناس و مشاور فرح بود. خاطرات در قالب مصاحبه به همراه چند مقاله در کتابی با عنوان «آزادی» جمع شده اند.